در باهمخوانی اول سراغ کتاب لذت خواندن در عصر حواس پرتی نوشتهی آلن جیکوبز رفتیم. نگاه جیکوبز به مقولهی «خواندن» با هر نویسنده و متفکر دیگری که میشناختم تفاوت داشت. همین موجبی شد که کمی بیشتر در بین کارهایاش سرک بکشم و سعی کنم او را بهتر بشناسم.
آلن جیکوبز در سالهای گذشته تمرکز ویژهای بر مبحث خواندن و تولید محتوا در فضای دیجیتال داشته و بر خلاف بسیاری دیگر، تلاش کرده که به فراخور «واقعیت موجود» روشهای تازهای پدید آورد. اگر کمی بیشتر دربارهی او و آثار مطالعه کنید، در مییابید که در فرم و شکل محتوا برای فضای مجازی نوآوریهایی (چه در عرصهی آموزش و چه تولید) داشته که میتواند برای ما، چه درگیر فضای تولید باشیم و چه مصرف کننده، سودمند باشد.
آنچه در ادامه میآید، مصاحبهی نسبتا طولانی آلن جیکوبز او با مجلهی آتلانتیک است که با عنوان Reading, Writing, and Thinking Online منتشر شده. من این گفتگو را با کمک نویسش به فارسی ترجمه کردم. این گفتگو در سال ۲۰۱۰ انجام شده، اما به نظرم کماکان ارزش خواندن دارد.
پرسش: سلام آلن. شما استاد زبان انگلیسی در کالج Wheaton هستید و در وبلاگ خود با عنوان «الگوهای متنی» (Text Patterns) به فناوریهای مرتبط با خواندن، نوشتن و تحقیق پرداختید. قبل از بحث و گفتوگو در مورد نوآوریهای موجود در این حوزه، بیایید درباره استاندارد قدیمی و جا افتاده کتابهای چاپی صحبت کنیم.
شما کتابهای چاپی رو آثاری ماندگار معرفی کردید که مزایای خاصی رو ارائه میکنند و همچنان، ارزش استفاده رو دارند. ممکنه استدلال خودتون رو در این زمینه بیان کنید و بفرمایید ترجیح میدید چه مطالبی رو بهصورت چاپی مطالعه کنید؟ آیا تا به حال به دانشجویانتون هم تکالیفی با این فرمت دادید؟ و چه فرقی داره که داستانهای آخر شب بچههامون رو از روی کتابهای چاپی براشون بخونیم یا از روی نسخههای دیجیتال موجود بر روی Kindle یا iPad؟
آلن جیکوبز: خب، اول از همه باید بگم، نسخههای دیجیتال کتابهای خردسالان بر روی Kindle با اون تصاویر سیاهوسفید و کیفیت پایینشون اصلا بهدرد نمیخورن! در عین حال، وضوح تصویر صفحه نمایش iPad هم برای اینکار مناسب نیست. همین چند روز پیش، «تیم برای» (Tim Bray) پست جالبی رو در همین زمینه نوشت و اشاره کرد که اخیرا وضوح صفحه نمایش دستگاههای مدرن به تراکم پیکسلی نسخههای چاپی نزدیکتر شده و تقریبا با اونها برابری میکنه. اگر این اتفاق بیوفته، نسخههای دیجیتالی بسیاری از کتابها بهویژه کتابهای مصور قابل استفادهتر خواهند بود.
همونطور که گفته شد، کتابهای چاپی آثار ماندگاری هستن؛ اما با وجود ارائه نسخههای دیجیتالی بر روی دستگاههای متعددی که تجربه مطالعه رو تغییر میدن، زیاد مطمئن نیستم که صنعت چاپ همچنان بهعنوان یک فناوری غالب باقی بمونه. دوستداران کتابهای چاپی معمولا نسخههای دیجیتالی رو مسخره میکنن؛ از طرف دیگه، هواداران فناوری در برابر «صفحه نمایش» سر تعظیم خم میکنن.
در واقع، این روزها صفحه نمایشها از تنوع بسیار بالایی برخوردارند و واکنش شناختی و احساسی ما به هر یک از اونها متفاوته. برای مثال، در مقایسه با لپتاپ، خواندن یک رمان بر روی Kindle یا Nook تجربه نزدیکتری به مطالعه کتاب چاپی رو ایجاد میکنه. چرا که روی Kindle یا Nook هیچ تب دیگهای باز نیست؛ بهجای اسکرول کردن، شما صفحات رو ورق میزنید و همچنین، نوتیفیکشنهای ایمیل و توئیتر هم مزاحمتون نمیشن. در واقع، شخصا از وقتی Kindle خریدم دوباره تونستم تمرکز داشته باشم و زمان طولانیتری رو به مطالعه اختصاص بدم. پیش از این، زندگی آنلاین مطالعه طولانیمدت رو برای من دشوار کرده بود.
ضمنا، ترجیح میدم بخش زیادی از تحقیقاتم رو بهصورت آنلاین انجام بدم. در واقع، سالها است که نسخههای چاپی مقالات علمی یا شبه علمی رو مطالعه نکردم. در عوض، چیزی در حدود ۲۰۰ یا ۳۰۰ نمونه از چنین مقالاتی رو بهصورت PDF در کامپیوترم ذخیره کردم. بنابراین، من هم مثل هر شخص دیگهای برای اهداف مختلف از قالبها و ابزارهای گوناگونی استفاده میکنم.
اغلب ما بهصورت ناخودآگاه، کموبیش با این وضعیت سازگاری پیدا کردیم. برای مثال، ممکنه مطلبی رو در فضای آنلاین مطالعه کنیم و با خودمون فکر کنیم، بهتره این مطلب چاپ بشه؛ یا ممکنه به شکل توضیحناپذیری، نسخه چاپی یک کتاب خاص رو به نسخه دیجیتالی اون ترجیح بدیم. با این حال، تصور میکنم آموزگاران و اساتید در این زمینه باید هوشیارتر عمل کرده و برای مطالعه مواد آموزشی استراتژیهای مختلفی رو تنظیم کنند.
ترم گذشته، برای اولین بار دانشجویانم تعدادی از کتابهای محول شده رو روی Kindle مطالعه کردن. در تابستان آینده، قراره یک تور مطالعاتی رو در انگلستان هدایت کنم و قصد دارم اغلب متون رو برای دانشجویان روی Kindle قرار بدم. به این ترتیب، مجبور نیستیم حجم انبوهی از کتابهای مختلف رو برای مدت ۶ هفته در سراسر انگلستان با خودمون حمل کنیم. در واقع، انتظار دارم در طول یکی دو سال آینده بتونم به شکل مناسبتری با این تغییرات برخورد کنم.
در حال حاضر، مشغول نوشتن کتابی هستم که بهنوعی، مطالعه در عصر دیجیتال رو ستایش میکنه* و به بسیاری از این موارد میپردازه. با فرض اینکه حواس من خیلی پرت YouTube نشه و بهموقع بتونم این کتاب رو تکمیل کنم، قراره این نسخه در اوایل سال آینده توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر بشه.
*این مصاحبه پیش از انتشار کتاب لذت خواندن در عصر حواس پرتی انجام شده و مشخصا در اینجا، ارجاع آلن جیکوبز به همین کتابه
پرسش: افرادی که در کتابخانههای تحقیقاتی در حوزه بایگانی و سازماندهی کتابها، مجلات، نامهها، دفاتر مالی، عکسها و سایر نسخههای فیزیکی فعالیت میکنن با پروتکلهای قدیمی سازگار شدن و در این زمینه مهارت پیدا کردن. همونطور که میدونید، ذخیره اطلاعات دیجیتالی بر روی هارد دیسکها، فلاپی دیسکها یا کارتریجهای مخصوص بازیهای ویدیویی چالشهای تازهای رو برای این حرفه ایجاد میکنه. درباره این چالشها چه نظری دارید؟ آیا در این زمینه میتونید راهنمایی کنید؟
آلن جیکوبز: خدا رو شکر، این مشکل من نیست! با این حال، سال گذشته زمان زیادی رو در کتابخانه عمومی نیویورک سپری کردم. در همان زمان و هنگام بررسی دستنوشتهها، نامهها و مقالات مختلف « ویستن هیو آودن» (W. H. Auden) خیلی به این موضوع فکر کردم. کاری که کردم تقریبا مشابه همون کاری بود که قبلا در زمینه آثار «شارلوت برونته» (Charlotte Brontë) یا «جان میلتون» (John Milton) انجام داده بودم.
با این حال، اگر قصد دسترسی به آرشیو آثار یک نویسنده معاصر رو داشته باشم چی؟ باید به دانشگاه Emory برم تا به اطلاعات طبقهبندی شده در کامپیوتر قدیمی نویسنده دسترسی پیدا کنم؟ عجیب و در عین حال جالب خواهد بود که آرشیویستها بتونن تمام دادههای رمزگذاری شده رو بازیابی کرده و در دسترس عموم قرار بدن.
همونطور که دوست من «مت فراست» (Matt Frost) گفته، احتمالا هر ۱۰ سال یکبار همراه با تغییر فرمت فایلها با چالش تبدیل دادهها مواجه خواهیم شد و باید این مشکل رو برطرف کنیم. این روزها، کارشناسان بایگانی کاملا از این موضوع آگاهی دارند. بنابراین، احتمالا در این روند حجم قابل توجهی از اطلاعات از دست نخواهد رفت.
احتمالا هر ۱۰ سال یکبار همراه با تغییر فرمت فایلها با چالش تبدیل دادهها مواجه خواهیم شد و باید این مشکل رو برطرف کنیم
مت فراست
روزی رو تصور میکنم که مثلا صد سال بعد، شخصی نتبوک از کار افتاده « دان دلیلو» (Don DeLillo) رو کشف کنه و خورههای کامپیوتر با استفاده از مهندسی معکوس، دادههای موجود در اون لپتاپ کوچیک رو استخراج کنند.
پرسش: تاثیر عصر اینترنت بر جنبههای شناختی انسان، غالبا ذهن « نیکلاس کار» (Nicholas Carr) رو مشغول میکنه. مقاله معروف او که در هفتهنامه آتلانتیک منتشر شده این پرسش رو مطرح میکنه که آیا گوگل ما رو به موجودات احمقی تبدیل میکنه؟
اخیرا هم نظرش این بوده که اضافه کردن لینک به متن بیش از تقویت مطلب موجب حواسپرتی میشه. با فرض اینکه کلیه خوانندگان این مصاحبه از کاربران همیشگی گوگل و مصرفکنندگان مداوم لینکها باشند، آیا در این زمینه جایی برای نگرانی وجود داره؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آیا در این رابطه کاری از دستمون برمیاد؟ یا این تغییرات از کنترل ما خارج هستند؟
آلن جیکوبز: شکایت از وجود لینکها در متون دیجیتال درست مثل اعتراض به نبود اونها در کتابهای چاپی است. یک اَبَرپیوند (Hyperlink) مطلب رو به یک اَبَرمتن (Hypertext) پیوند میده. بنابراین، زمانی که در حال مطالعه آنلاین هستیم میتونیم به این ابرمتنها دسترسی داشته باشیم و از مزایای اونها بهرهمند بشیم. در ضمن، همگی ما به خوبی میدونیم که چه زمانی باید بر روی لینکها کلیک کنیم و چه موقع باید اونها رو نادیده بگیریم.
با این اوصاف، «نیکلاس کار» درباره تاثیر زندگی آنلاین بر نحوه مطالعه و روشهای تفکرمون کاملا حق داره و همونطور که در آخرین کتابش با نام «کمعمقها» (The Shallows) توضیح میده، انعطافپذیری عصبی این موضوع رو تضمین میکنه. در ضمن، وقتی مینویسه، «دلش برای مغز قدیمی خودش تنگ شده» کاملا میتونم درکش کنم. با این حال، ما میتونیم مغز قدیمی خودمون رو برگردونیم. همونطور که گفتم، Kindle در انجام این کار به من کمک کرد.
«پیتر نورویگ» (Peter Norvig) در این باره گفته، « وقتی برای تکمیل اطلاعاتمون در زمینه مشخصی فقط به تعداد انگشتشماری مقاله و کتاب دسترسی داریم بهترین استراتژی موجود اینه که این آثار رو با تمرکز کامل مطالعه کنیم. اما زمانیکه به هزاران مقاله، وبلاگ، ویدیو و به تعداد زیادی از کارشناسان این حوزه دسترسی داریم، بهترین استراتژی اینه که ابتدا نظرات و ایدههای مختلف رو بهصورت کوتاه و مختصر مرور کنیم تا یک دید کلی در این زمینه بهدست بیاریم. در ضمن، این مرور کوتاه باید با تمرکز همراه باشه.»
این کاملا درسته. با این حال، موضوع اینه که اگر این مولفهها قراره با هم همراه باشند، برای انجام مطالعه سطحی و در عین حال، کسب تمرکز کافی باید استراتژیهای شناختی مناسب رو بهطور مداوم تمرین کنیم. این کار سادهای نیست! با این حال، کاملا امکانپذیره و فقط به نظم و اضباط نیاز داره.
پرسش: صحبت از گوگل شد! شما اخیرا استفاده از وب سرویسهای گوگل رو متوقف کردید. چرا سعی کردید بهرهبرداری از این محصولات خوشساخت و رایگان رو کنار بگذارید؟ آیا در انجام این کار موفق بودید؟ آیا این تجربه بهتون کمک کرده تا بتونین ابزارهای وب بعدیتون رو انتخاب کنید؟
آلن جیکوبز: وای در این مورد از من نپرس! فکر کنم به قدری به ویژگیهای عالی Gmail عادت کردم که دیگه نمیتونم از هیچ سرویس ایمیل دیگهای استفاده کنم. میترسم دوباره سر از گوگلپلکس (Googleplex) دربیارم!
واقعیت اینه که بعد از شکست مفتضحانه این شرکت در زمینه Google Buzz، من سعی کردم گوگل رو کنار بذارم. چراکه احساس کردم نمیتونم بهشون اعتماد کنم و اطلاعاتم رو در اختیارشون بدارم. با این حال، واقعا فکر میکنم اخیرا در زمینه حفاظت از حریم خصوصی کاربران خیلی خوب عمل کردند و تنظیمات بسیار خوبی رو اعمال کردند.
در واقع، عملکردشون به مراتب بهتر از Facebook بوده. ولی با خوندن کامنت یکی از کاربران به فکر فرو رفتم! اون نوشته بود، «آیا گوگل مجبور شده برای سوء استفاده از حریم خصوصی کاربران به مارک زاکربرگ (Mark Zuckerberg) پول بده تا در مقایسه، خودش بیخطر بهنظر برسه؟ یا اون این کار رو به رایگان انجام داده؟»
پرسش: من روی نقاط ضعف تکنولوژی تمرکز کردم. لطفا درباره ابزارهای مورد علاقهتون در وب و نحوه استفاده از اونها در جهت سازماندهی زندگی آنلاین خودتون صحبت کنید.
آلن جیکوبز: من اخیرا یک وبلاگ در این باره نوشتم. بنابراین، بهجای پاسخ دادن و شرح جزئیات توصیه میکنم این مطلب رو مطالعه کنید. در مجموع، سعی میکنم همهچیز رو ساده نگهدارم؛ با فرمتهای استاندارد کار کنم؛ و مطمئن بشم که همه اطلاعاتم قابل انتقال یا قابل صدور هستن. کلا از اینکه مقدار زیادی کاغذ غیر ضروری در اطرافم باشه متنفرم و فقط زمانی چیزی رو چاپ میکنم که مجبور باشم.
با این حال، با ذخیره اطلاعاتم در پایگاه داده هم اصلا راحت نیستم. به همین دلیل، از Zotero استفاده نمیکنم. با این حال، فکر میکنم ابزار کاربردی و درخشانی است! وقتی حجم بالایی از اطلاعات رو در یک پایگاه داده نگهداری میکنید ممکنه اون پایگاه اطلاعاتی خراب بشه و … تا حد امکان تلاش میکنم از فرمت نوشته ساده (plain text) و HTML استفاده کنم.
پرسش: برای تکمیل اونچه که در حال حاضر بهکار میبرید اگر قرار بود ابزاری رو سفارش بدید، چه چیزی رو میخواستید؟
آلن جیکوبز: مدت زیادی باید به این موضوع فکر کنم! با این حال، بهنظرم ابزار بهتری برای تبدیل نوع فایل رو سفارش میدادم. درست مثل همه، من هم فایلهای مختلفی رو در کامپیوترم ذخیره میکنم. از این جمله، میتونم به اسنادی با فرمت نوشته ساده، فایلهای MS Word، اسناد RTF، PDFها، فایلهای HTML و غیره اشاره کنم.
تقریبا همه این فایلها رو میتونم به دیگری تبدیل کنم. با این حال، انجام این کار معمولا موجب از دست رفتن و خراب شدن بخشی از فایل میشه. عجیبه که تبدیل فایلهای تصویری JPEG به PNG یا سایر فایلها به مراتب سادهتر انجام میشه. با این حال، اگر عکاس بودم احتمالا این رو نمیگفتم! حتی نمیخوام فکرش رو هم بکنم که تا حالا چند ساعت از عمرم رو در تلاش برای تبدیل یک فرمت به فرمت دیگه، اصلاح قالببندی متن یا برای جاگذاری اون در یکی از اسناد تلف کردم.
پرسش: نوشتههای شما از نظر تعداد کلمات تفاوت عمدهای با هم دارند. شما در حال نوشتن کتاب تازهای هستید؛ مقالههای طولانی مینویسید؛ کتابهای مختلف رو نقد میکنید؛ وبلاگهای متنوعی مینویسید که معمولا از تعداد کلمات متوسطی برخوردارند؛ در عین حال، مرتبا در Twitter پست میذارید. چطور درباره تعداد کلمات مناسب برای بیان یک ایده تصمیم میگیرید؟ آیا نگارش در هر یک از این فرمتها بر کاهش یا افزایش تعداد کلمات متن تولید شده تاثیرگذاره؟
آلن جیکوبز: یادتون باشه ۱۰ سال دیگه دوباره این سوال رو از من بپرسید! اما در حال حاضر احساس میکنم به تعادل رسیدم. در طول سال تحصیلی، زیاد نتونستم روی نگارش کتابم کار کنم. اما از پایان ترم بهار، تمام وقتم رو به انجام این کار اختصاص دادم و از سرعت و سهولت پیشرفت کار شگفتزده شدم. چرا؟ فکر میکنم دلیلش اینه که در طول سال گذشته اغلب ایدههای این کتاب رو در وبلاگم دنبال کرده بودم.
در واقع، این ایدهها رو به خوبی پرورش داده بودم، پاسخ مناسبی رو برای اونها پیدا کرده بودم و بارها بهشون فکر کرده بودم؛ زمان زیادی که صرف فکر کردن به این ایدهها شده، امروز و در جریان نگارش نتیجه داده و من با گامی به مراتب مطمئنتر از اونچه که انتظار داشتم در حال پیشروی هستم.
البته، اگر این نوشته رو به ویراستارم بدم، ممکنه بگه، «چه کتاب مزخرفی! درست مثل یک دسته وبلاگه!» اما در حال حاضر احساس خوبی دارم. به همین منوال، ممکنه راجع به موضوعی در توئیتر اظهار نظر کنم و بعد از اندکی تامل با خودم فکر کنم که این موضوع مستحق اینه که بیشتر بهش پرداخته بشه. بنابراین، این پست به وبلاگ تبدیل میشه. وبلاگها هم که سکوی مناسبی برای پرش به سمت مقاله هستند. بنابراین، همه چیز با توئیتر شروع میشه رفیق! توئیتر تاثیرگذاره!
پرسش: در یکی از وبلاگهای اخیرتون نوشتید، «در حین تدریس، وقتی به مبحث شعر میرسیم از دانشجویانم میخوام که ۵۰ بیت شعر حفظ کنن و برای من بخونند. این ارزشمندترین تکلیفی است که تعیین میکنم. احتمالا بهتره حجم تکالیف مربوط به نگارش رو کمتر کنم تا بیشتر به حفظیات بپردازیم.» چرا؟
آلن جیکوبز: در طول سالیان، متوجه شدم وقتی دانشجویانم شعری رو حفظ میکنن و بعد دربارهاش مقاله مینویسن، مطلبشون به شکل قابل توجهی از سایر نوشتههاشون بهتر میشه؛ یعنی، به جزئیات مرتبط بیشتر توجه میکنند و به شکل زیرکانه و ظریفی تحت تاثیر محتوا و حالوهوای شعر قرار میگیرند. به خاطر سپردن یک شعر غالبا به معنای نهادینه کردن ساختار و درک شهودی نحوه عملکرد شعره.
من از دانشجویانم میخوام که علاوه بر نوشتن این شعرها، اونها رو با صدای بلند بخونن تا با وزن و آهنگ شعر هم آشنایی پیدا کنند. البته، بسیاری از این افراد واقعا با روش قرائت شعر به شیوهای موثر آشنایی ندارند. اصلا اشکالی نداره. در واقع برای نحوه خوندن شعر هیچ امتیازی به اونها تعلق نمیگیره یا نمرهای ازشون کم نمیشه. فقط کافیه شعر رو از اول تا آخر و با بهترین روش ممکن قرائت کنند. برای این منظور، معمولا از اونها میخوام بهصورت انفرادی به دفترم بیان و شعر رو برای من با صدای بلند بخونن؛ در طول این روند هم صندلی خودم رو به نحوی میچرخونم که مستقیما نگاهشون نکنم تا عصبی نشن.
چند سال پیش، یک خانم جوان به دفترم اومد و برای قرائت شعر «در ستایش سنگ آهک» اثر « ویستن هیو آودن» اظهار تمایل کرد و من ناگهان مایوس شدم. چون این شعر دارای ابیاتی طولانی است و هیچ قافیه و نظمی نداره. بنابراین، به خاطر سپردن این شعر واقعا کار دشواریه و در بهترین حالت، انتظار من این بود که شانس بیاره و به نحوی بتونه این شعر رو تا آخر بخونه.
در واقع، این خانم با چند سطر ابتدایی شعر کمی مشکل داشت. اما بعدا به خودش مسلط شد و با غلبه بر خودآگاهی اجازه داد که شعر از درون اون به بیرون جریان پیدا کنه. از طرز بیان صحیح و صمیمانه ابیات، واضح بود که این ابیات پیچیده رو کاملا درک میکنه. پس از اتمام شعرخوانی، برگشتم تا بهش تبریک بگم و در کمال تعجب دیدم با وجود تسلط کامل و جلوگیری از لرزش صدا، صورتش غرق در اشکه! به همین دلیل از دانشجویانم میخوام که شعرها رو حفظ کنن و اونها رو با صدای بلند بخونن.
پرسش: اغلب ناظران سیاسی از فرهنگ نکتهگزینی در پخش اخبار گلایه میکنند! این افراد اعتقاد دارند که در کلیپهای ۱۵ ثانیهای خبری بهاشتراکگذاری مطالب اساسی امکانپذیر نیست؛ بنابراین، از نظر این افراد پخش این کلیپهای بیحاصل تنها موجب تنزل گفتمان عمومی میشه. به نظر شما آیا قالب وبلاگ هم دارای اشکالات مشابهی است؟ به هر حال، در حال حاضر انتشار وبلاگ یکی از رایجترین روشهایی است که به طرح مسائل مختلف و بیان ایدهها و نقطه نظرها در فضای اینترنت کمک میکنه. آیا در این روند موانعی وجود داره؟ در ضمن، به نظر شما آیا بخش مربوط به اظهار نظرها مکان مناسبی برای درج و انجام گفتوگوهای سازنده است؟
آلن جیکوبز: چند سال قبل، درباره این موضوع هم مطلبی نوشتم و واقعا هنوز نظرم رو تغییر ندادم. وبلاگها از بسیاری جهات عالی هستند. با این حال، اگر بهدنبال روشی جدی برای بیان و کاوش ایدههای تازه هستیم باید ساختار جدید و متفاوتی رو ابداع کنیم. در واقع، ما به فناوری روشنفکرانه و قدرتمندی نیاز داریم که بهجای تمرکز بر تاریخ انتشار بلاگها، اونها رو براساس عمق مکالمات ایجاد شده سازماندهی کنه؛ در ضمن، لازمه از سیستم پاداشدهی برای مشارکت و همکاریهای مستقل و حقیقی برخوردار باشه و امکان ترول و اوباشگری در فضای مجازی رو محدود کنه. مدل Slashdot karma درباره مورد دوم از عملکرد بسیار خوبی برخوردار بود. با این حال، بهطور گسترده پیادهسازی نشد. شاید به این دلیل که به کدنویسی بیشتری نیاز داشت؛ شاید هم دلیلش این بود که اصلا کسی به این موضوع اهمیت نمیده.
همچنین، لازمه اعتراف کنم هنوز نتونستم راهکار مناسبی برای برخورد با اظهار نظرهای خصمانه درباره وبلاگها پیدا کنم. موضوع اینه که من مسیحی هستم؛ بنابراین، حتی اگر مردم با من محترمانه برخورد نکنند، وظیفه دارم با اونها با احترام رفتار کنم. انجام این کار واقعا سخته. به علاوه، من همیشه تلاش میکنم بین کاربرانی که با وجود اظهار نظرهای خصمانه واقعا درگیر موضوع هستن و برای بحث اشتیاق دارن و کسانی که فقط ترول میکنند تفاوت قائل بشم. با این حال، بهنظر میرسه برخی از وبلاگنویسان اصلا نگران این چیزها نیستند! اما من هستم!
پرسش:
با بهاشتراکگذاری این مصاحبه، مطمئنا خوانندگان بیشتری با تفکرات شما آشنایی پیدا کردند. بنابراین، اطمینان دارم برخی از این افراد تمایل دارند مطالب بیشتری رو به قلم شما مطالعه کنند و نظرات خودشون رو بیپروا مطرح کنند! لطف میکنید، برخی از کتابها، مقالات و وبلاگهاتون رو به ما معرفی کنید؟
آلن جیکوبز: از طریق این لینک به اغلب کتابها و مقالات آنلاین من دسترسی خواهید داشت. در ضمن، بهترین کتابم با عنوان «گناه اصلی: یک تاریخچه فرهنگی» (Original Sin: a Cultural History) هنوز فروش قابل توجهی نداشته. بنابراین، اگر کسی بخواد این وضعیت رو اصلاح کنه سپاسگزار میشم!
مجموعهای از مقالات کموبیش مذهبی هم دارم که بهزودی با عنوان «زیارت: مجموعه مقالات خوشایند و ناخوشایند» (Wayfaring: Essays Pleasant and Unpleasant) منتشر خواهند شد. کتاب تازه من در زمینه نقد شعر «عصر اضطراب » سروده «آودن» هم تکمیل شده و در انتشارات دانشگاه پرینستون در دست چاپ است. این کتابها هنوز در وبسایت آمازون قابل دستیابی نیستند. اما بهزودی از این طریق هم در دسترس عموم قرار میگیرند.