اینکه آدم بخواهد دربارهی خودش بنویسد، به نظر آسان و در عمل دشوار است. الان شما اگر از من بخواهید که دربارهی نقش و اثر گرمایش زمین بر گیاهان دریایی بنویسم، بالاخره میتوانم یک چیزی تحویلتان دهم. حالا شاید خیلی متن دندانگیری نباشد، اما بالاخره به کمک گوگل میشود چندتایی مطلب خواند و مختصری فهمید و نوشتهای را وصلهپینه کرد. اما دربارهی این خود که من باشم، گوگل هم مرا به همینجایی میرساند که بناست در آن بنویسم.
شاید همین چند خط بالا را بشود نوعی معارفه قلمداد کرد: از وقتی یادم هست، با نوشتن سروکار داشتم: هم سرم به آن گرم بوده و هم کارم به آن مربوط. نفهمیدم چطور شد که به سمت بازاریابی کشیده شدم، اما یادم هست که از همان روزهای نخست، همییشه، خواسته یا ناخواسته، از شکلی از انواع محتوا در کار بهره ببرم. تعریف از خود نباشد، من زبانی «بازاریابی محتوایی» میکردم که بازاریابی محتوایی مُد نبود.
همیشه به یک شکلی از محتوا گرفتار و دچار بودهام. چه در کار حرفهایام و چه در بازیگوشیهایی که داشته و دارم، همیشه با یکی از مدیومهای محتوایی و رسانهای وَر رفتم. شاید اگر در این ۱۰-۱۲ سال بر یکی از این انواع متمرکز میشدم حالا میتوانستم صفت «متخصص» را به خود بدهم. اما نه، حتی در کار و حرفه هم بازیگوشی پیشه کردم و ترجیح دادم به جای تمرکز و تعمق، در ساحتهای مختلف کنجکاوی کنم.
حالا خودم را آدمی میشناسم که با مختصات انواع رسانه و محتوا آشناست، اما نه آنقدری که بتواند در هیچکدامشان ابراز فضل کند. حالا که در میانههای دههی چهارم زندگیام هستم و مختصری از هیجان و میلام و به کنجکاوی کاسته شده، تلاش میکنم که از همهی چیزهایی که تجربه کردم و برای خودم «آموزه» ساختم استفاده کنم و بر مبنایشان چیزهای تازهای پدید آورم. نویسش و کارگاه محصول این درهمآمیزی تجربههای متنوع و متکثر است.
چه کارهایی کردهام؟
سعید زاهدی که در یکی از قسمتهای کارگاه میهمانم بود، در جایی از صحبتاش گفت که مسیر شغلی و حرفههایی که به آنها مشغول میشویم، بخش مهمی از هویتمان را میسازند. در زمان آن گفتوگو خیلی با او همدل نبودم، ولی به رویاش هم نیاوردم. اما بعدتر که کمی بیشتر فکر کردم، دیدم پُر هم بیراه نمیگوید.
من کارهای مختلفی کردم و در سازمانهای مختلفی حضور داشتم. فکر میکنم برای بخشیشان مفید بودم و برای برخی نه. اما در همهشان چیزهایی یاد گرفتم. بدون اغراق، خودم را به لحاظ شغلی آدم خوششانسی میدانم: هم در سازمانهای درستودرمانی کار کردم و هم همکارهای خوبی داشتم.
اینها، بخشی از مشاغل رسمی من در سالهای گذشته است. نسخهی مفصلتر سیاههی حرفهای را اگر خواستید در لینکدین ببینید.
- حالا: موسس و مدیرعامل نویسش
- پیشتر: معاون بازاریابی مستربلیط
- پیشتر: معاون بازاریابی هولدینگ آینه جادو/ فیلمنت
- پیشتر: مدیر ارشد بازاریابی نوار
- پیشتر: مدیر روابط عمومی و محتوای اسنپ
- پیشتر: موسس و معاون بازاریابی تیارا
یادتان هست گفتم که خارج از حوزهی حرفهای هم مشغول و درگیر با محتوا بودم؟ از سال ۹۲ و بعد از طی دورهی مدرسهی تئاتر سمندریان، چندباری تلاش کردم که تئاتر بسازم که فقط یکبارش موفق شد. سال ۹۷ تئاتر «در انتظار نمایش» را اجرا کردیم که جایتان خالی، خیلی خوش گذشت. درگیر شدنم با کارگردانی تئاتر و مختصری هم مشقِ نمایشنامه نویسی، من را با ساحت دیگری از «متن» و «محتوا» آشنا کرد که «مخاطب» را میشد در آن لمس کرد. فکر میکنم که همین تجربه و برخورد با گونهی دیگری از متن، کمکرسانم در بهتر فهمیدن این مدیوم شد.
میل به کمانچه هم بعد از حضور در یک اجرای کمنظیر در من حادث شد: دونوازی پیمان یزدانیان و حسام اینانلو. با هر بدبختیای که بود، شمارهی آقای اینانلو را پیدا کردم و سه سالی را شاگردشان بودم. دروغ چرا، شاگرد مزخرفی هم بودم. دلیلاش هم اینکه بعد از سه سال مشق و تمرین هفتگی (همراه با کاهلی) نمیتوانم یک قطعه را درست و درمان بزنم. اما خوشحالم که حداقل فرق موسیقی خوب و بد را یاد گرفتم.
با هم در تماس باشیم
اگر با من کاری داشتید، لطفا ایمیل بزنید. islamizad روی جیمیل نقطه کام.