آخرین باری که اشتباه کردید کی بود؟ من همین نیم ساعت پیش، وقتی میخواستم اسنپم رو ۲۰ تومن شارژ کنم و یه صفر بیشتر گذاشتم! آخرین باری که از اشتباهی، احساس عصابیت یا شرمساری کردید کی بود؟ من همین امروز صبح که پای آقایی رو توی پیاده رو لگد کردم و در لحظه، به عقلم نرسید که برگردم و پوزش بخوام و بجاش، ناخواسته و سهوی، سرعتم رو بیشتر کردم. آخرین باری که اشتباهی مرتکب شدید که تاثیرش تا بازهای طولانی، شاید تا آخر عمر، همراهتون خواهد بود کی بود؟ من همین چند ماه پیش، که اجازه بدید نگم دیگه چی بود!
اشتباه یعنی، انجام یا عدم انجام کاری که با اصول منطقی و اخلاقیمون مغایره. ممکنه کاری از نظر من اشتباه باشه و از نظر دیگری نه. اگر از چارچوبهایی نظیر عرف و اخلاق و قانون صرف نظر کنیم، معیار و مبنای اصلی خودمونیم و این ماییم که تعیین میکنیم چه فعلی اشتباهه و چه فعلی نه. طبیعتا، سیطرهی تاثیرپذیری توصیف ما هم محدود به خودمونیم و عملا نمیشه از دیگری و دیگران خواست که مثل ما فکر کنند. تعریف من از اشتباه و چارچوبش همینی بود که گفتم.
اما مسالهی من، توضیح و تفسیر واژه و مفهوم اشتباه نیست. مسالهم، شیوهی مواجههی آدمها با اشتباهاتشونه. من فکر میکنم که بخش زیادی از سختی زندگیهای معاصر به شیوهی تفسیری که از خودمون، پس از اشتباهات داریم برمیگرده. ما سخت زندگی میکنیم و کمتر «حال خوب» رو تجربه میکنیم، چون از خودمون انتظار اشتباهات کمتری داریم و وقتی به گذشته نظر میندازیم، یک عالمه خطا میبینیم و همین باعث میشه که موقعیت واقعیمون رو دورتر و بیکیفیت تر از موقعیتی تخمین بزنیم که اگر اشتباهاتی مرتکب نشده بودیم درش قرار میداشتیم. من فکر میکنم که این تحلیل اشتباهه، و در ادامه میخوام توضیح بدم که چرا اینطوری فکر میکنم.
اشتباهات سهویاند
فرد در زمان اخذ تصمیم یا حین انجام اون کار، نمیدونه که داره کاری اشتباه رو انجام میده و انتظارش، بروندادی نامطلوبی نیست. محاسبات اشتباه، خطاهای ادراکی، خوشبینی یا بدبینی و در نهایت مفروضات غلط هستند که آدم رو تو مسیر ارتکاب اشتباه قرار میدن. فکر کنید که من همهی زندگیمو روی یه شرطبندی قمار کنم و تهش ببازم. در عمل من سه تا اشتباه کردم. اشتباه اول اینکه اصلا توی بازی اشتباهی به اسم قمار ورود کردم، اشتباه دوم اینکه کل زندگیمو وارد بازی کردم و اشتباه سوم هم اینکه احتمالا بد بازی کردم! اشتباه اول، محصول خوشبینی و مفروضات غلطه. مفروض من این بوده که قراره ببرم، که اشتباه کردم و خوشبین به بردن بودم، که باز هم امیدواری اشتباه داشتم! اشتباه دوم، باز هم محصول خوشبینیه و اشتباه سوم هم محصول محاسبات اشتباهه. پس من سهوا، سلسله اشتباهاتی رو مرتکب شدم که زندگیمو از بین برده. آیا من مقصرم؟ اگر بار اولم بوده، نه!
یک لحظه تاثیر این اشتباهات رو فراموش کنید. مبنای اشتباه من که اول این مطلب نوشتم (۱۸۰ هزار تومن شارژ بیشتر اکانت اسنپ) با مبنای این اشتباه یکیه! در واقع من به عنوان یک عدد بشر، در موقعیتی قرار گرفتم که یک اشتباهی کردم و طبعا برایندش رو هم باید بپذیرم. اگر بناست من رو به خاطر قمار اشتباه شماتت کنید (چه خودم و چه دیگران) پس باید من رو بخاطر شارژ بیشتر اکانتم هم مواخذه کنید. میدونم یخورده حرفی که دارم میزنم اشتباه به نظر میرسه، اما واقعا فکر میکنم که چیزی جز این نیست. اگر شما امروز معتقدید که قمار کل زندگی اشتباهه، بر مبنای پیشفرضهای درست تر و احتمالا مشاهدات بیشتره که منِ نوعی از داشتن اونها محروم بودم.
اشتباهات اصالت دارند
چیزی که منِ بشر رو از سایر انواع موجودات زنده متمایز میکنه، امکانِ تفکره و به عقیدهی من، بزرگترین محصول تفکر هم «خلق فرصت اشتباه کردن» هست. من میتونم کاری جز اونچه که به نظر درست میاد انجام بدم، و این امکانی نیست که یه بز کوهی داشته باشه! در دل هر اشتباهی، نوعی اصالت انسانی وجود داره که صرفا از این گونهی حیوانی، یعنی انسان (!) بر میاد.
اشتباهات ارزش آفرینند
همین لپتاپی که من دارم باهاش تایپ میکنم و همین اینترنتی که بر بسترس این سطور رو به سمت شما ارسال میکنم، محصول تلاشها، و هزاران اشتباه ریز و درشتی هست که آدمها طی قرون متمادی مرتکب شدند که بتونن راه درست رو پیدا یا ابداع کنند. دهها هزار ساله که بزهای کوهی همونطوری زندگی میکنند که پدرانشون، و در مقابل ما انسانها نسل به نسل کیفیت دیگری از زندگی رو تجربه میکنیم. حتی اگر اسم این جریان رو «رشد و پیشرفت» نخوایم بگذاریم، حداقل میتونم صفت «تغییر» رو بهش اعطا کنیم. شیوهی زندگی ما سیاله و مدام (به عقیدهی من) در حال بهتر شدنه. حداقل به فراخور فهم و شعور امروزِ بشر، ما راحتتر از همهی باباها و بابابزرگهامون داریم زندگی میکنیم. این آسایش و کیفیت، مرهون همهی خطاهای بشره. ما به همهی آدمهایی که اشتباه کردند، زمین خوردند، شکست رو پذیرفتند و تلاش کردند گامی بر خلاف مسیر رودخانه بگذارند مدیونیم.
روی سیاه سکه
همهی اینها رو نگفتم که بگم به «همه»ی اشتباهاتتون افتخار کنید. همونطور که پیشتر گفتم، اشتباه «اصیل»ترین کاری هست که هر آدمی میتونه بکنه. اما «تَکرار» اشتباه، چیزی جز حماقت نیست! چیزی که ما حق نداریم بابتش خودمون رو دلداری بدیم، دوبار گزیده شدن از یک سوراخه. وقتی موقعیتی رو آزمودیم و ازش نتیجهی مطلوبی کسب نکردیم، اگر حداقل یکی از شرایط تاثیرگذار بر اون موقعیت رو تغییر ندیم و عینا همون مسیر رو دوباره طی کنیم، رفتارمون با یک چهارپا تفاوتی نداره! ما امروز مسلط به ابزارهایی مثل مطالعه، تحقیق، پیشبینی علمی و علم آماریم و نیازی به این نیست که حتما از بالای کوه بپریم تا مطمئن بشیم که پرش از کوه منجر به مرگ فوری بشر میشه! ما مجهز به «هوش»ایم و میبایست از همهی ظرفیتهاش استفاده کنیم. تجربههای زیستهی دیگران، مثل نقل و نبات در اختیار ماست که از هزینههای ناگوار برخی تجارت گران قیمت اجتناب کنیم. در واقع، درسته که ما محق به اشتباهیم، ولی طبیعتا نه اشتباهاتی که فهمیدن اشتباه بودنش پیش از عمل به سادگی میسر بوده. به نظر و بر اساس مشاهدهی من در زندگی خودم و برخی اطرافیان، اونچه که آدمها رو به سمت اشتباهات واضح سوق میده، صرفا خطاهای ادراکیه: من با بقیه فرق میکنم، این موقعیت متفاوته، الان زمان فرق کرده و… تحلیلهای اشتباه، موقعیتها رو تکرار میکنه و در نهایت تبدیلمون میکنه به فرسودگانی که اعتماد بنفس اقدامات آتی رو از دست دادند.
اشتباه کنید!
شوخی کردم! رویکرد نباید به اشتباه باشه. من دوست دارم که از واژهی تجربه استفاده کنم. من فکر میکنم که آدمیزاد نباید فرصت اشتباه کردن/تجربه کردن رو از خودش سلب کنه. بشر باید بدونه که قرار نیست نتیجهی هر تصمیمی مطابق با پیشبینیش باشه و باید خودش رو برای برایندهایی متفاوت با آنچه انتظار داره آماده کنه. توئمان، ما موجودات دوپا باید چاردنگ حواس و همهی امکانهای بشریمون رو بکار بگیریم که از احتمال شکست یا توفیق کار و عملمون هم مطلع باشیم. از همهی روشهایی که هست و میشه استفاده کنیم که ضریب خطا و ریسک رو تقلیل بدیم و در نهایت، شبیه یک انسان فرهیخته و مطلع اشتباه کنیم! در هنگامهی وقوع اشتباه هم، کلاه رو به احترام خود از سر برداریم و به سمت تجارت بعدی حرکت کنیم.
پ.ن: از دو چشم کور و از دو گوش کر بشم اگر که قصد شعار دادن داشته باشم! آنچه خواندید، نه مانیفست و دکترین، که برایند «تجربهی الزامآور زندگی»ام بوده. اینکه میگم الزام آور از این منظوره که به حق، چارهای جز این نداریم. اگر بخوام/بخوایم جز با این طرز فکر به قصهی زندگی نگاه کنیم، یا بدل به آدمهایی با زیست نباتی میشیم و یا، از افسردگی شکستهای متصل از درون و بیرون ترک میخوریم!
آدمی موجود عجیبی است.گاه یقین دارد که مسیر, مقصد یا ابزارش اشتباه است ولی در تداومش اصرار دارد