تا همین یکی دو سال پیش برای انجام کارهای خاص و گرفتن تصمیمهای بزرگ، دنبال زمانهای خاص و نشانهدار بودم. دم دستیترین انتخاب، همیشه شنبهها بود. اول هر هفته، هر ماه و هر سال، به ترتیب موعدهایی بودند برای تصمیمهای خاصتر و کارهای بزرگتر. اما از یک جایی به بعد، باور کردم که تصمیم گرفتن بیش از اینکه به زمان وابسته باشه به “پذیرش تصمیم” از طرف خود فرد وابستهست و باور کردم که روزها و ماهها و سالها، مجموعهی اعدادی هستند که کاربردشون هرچیزی میتونه باشه، جز نشانه کردن برای شروع چیزی.
اما تغییر سال، حال و فضای متفاوتی داره. نمیدونم، شاید تلاقی شلوغیهای اسفند با سکون و آرامش فروردین، که مجالی میشه برای استراحت و بیشتر فکر کردن، فارغ از نشانهی زمانی، فرصت خوبی باشه که آدم با خودش خلوت کنه و به قولی ببینه با خودش چند چنده.
امیرمهرانی عزیز یه بازی وبلاگی راهانداخته که قرار هست هرکس، به دو سوال پاسخ بده. هدف ماجرا هم اینه که به هم کمک کنیم تا سال ۹۳ رو قویتر و بهتر آغاز کنیم که به نظرم کار قشنیگه. روی شبکههای اجتماعی هم با هشتگ #strong93 در اینباره مینویسه و مینویسن، شما هم اگر دوست دارید به این حرکت بپیوندید.
کوله پشتیمو با چی پر میکنم؟
یک) از سال نود و دو، دوستان خوب گذشته و جدیدی که پیدا کردم رو ته کوله پشتیم میچینم و محکم میبندمشون که خاطرجمع باشم فرار نمیکنن! شاید بزرگترین خوششانسیم یا چیزی که میتونم بخاطر داشتنش به خودم ببالم، دوستانم باشند. آدمها برای من، پیاده نظامی برای رسیدن به اهداف یا مجموعهای از خاطرات نیستند که به “استفاده” ازشون فکر کنم. بخشی بزرگ از چیزی که هستم، بخاطر حضور اونهاست و بدون بودنشون، رسیدن به جایی که آرزوشو دارم میسر نیست.
دو) همراه بعدی من در سال جدید، قطعا اشتباهات و “باخت” هایی هستند که داشتم. طی سال گذشته یاد گرفتم که هر قاعده یا قانونی، عامل نقض خودش رو در دل خودش داره و باید همیشه منتظر چیزهایی باشم که از پیشبینی و کنترل و خواست من خارجه.
من، خوشبینترین آدم روی زمینم و این قدرت رو دارم که از سلسله کوههای بدبیاری و شکست، چند تکه تجربه، چندتایی آموخته و یک عالمه خاطره توی کولهم بریزم و اینقدر کوله رو سنگین کنم که امیدوار باشم که بار سنگینی و فشارش، نگذاره دوباره راه به خطا و تکرار اشتباه ببرم. معتقدم که اشتباه، منطقیترین و اصیلترین کاریه که هر آدمی میتونه انجام بده، اما تکرار یک اشتباه رو هیچجوره نمیشه توجیح کرد.
سه) یک عالمه نخوانده و ندیده و نشنیده و نفهمیده از سال قبل و قبلترش مونده که پیششون رو سیاهم. مادرم هفتهی پیش که اتاقم رو برای عید تمیز میکرد، و من از اینکه مادرم اتاقم رو تمیز کرده هم رو سیاهم، میگفت به وزن کتابهای کتابخونهت روشون خاک نشسته. اغراق میکرد البته، اما کنایهش این رو یادم انداخت که خیلی وقته که وقت کافی برای خوندن چیزهایی که دوستشون دارم نگذاشتم. کتابها و فیلم ها و مجلههای زیادی هستند که باید بگذارم توی کوله پشتیم.
رویای من برای سال جدید چیه؟
به قول عزیزِ دوری که جاش اینروزها عجیب خالیه، “امید، بذر هویت ماست” و من چقدر به این جمله باور و اعتقاد دارم. از قدیم، “امید و آرزو” همنشین هم بودند و من هم دوست دارم که با امید، پیجوی آرزوهای کوچیک و بزرگم باشم. قدیمیترین و البته بزرگترین رویایی که دارم این هست که “ایران رو به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنم” یا حداقل جزئی از مجموعه کسانی باشم که این هدف و رویا رو دنبال میکنند. بخش بزرگی از دوستای من برای همیشه از ایران رفتند و نه خودشون و نه من امیدی به برگشتنشون ندارم. واقعیت ماجرا هم اینه که از اسکایپ و وایبر و امثالهم داره حالم بهم میخوره و از بس فقط سرشون رو دیدم و صداشون رو با قطعیهای پشت سر هم شنیدم، به عصیان رسیدم. دوست دارم کشور به جایی تبدیل بشه که دیگه کسی دلیلی برای “رفتن و دیگه بر نگشتن” نداشته باشه.
میلاد جان خیلی تاثیرگذار بود و چه رویای لذت بخشی. گاهی در داشتن چنین رویای احساس تنهایی میکردم اما الان احساس میکنم که اینطور نیست.
شاید یکی دیگه از فایدههای این بازی این باشه که باور کنیم تنها نیستیم، شاید هم واقعا بشه یه کارایی کرد.
مرسی
بسیار جالب بود میلاد اسلامی زاد عزیز، من از قسمت ابتدایی و دوستانِ دوستی که داری که فقط دوستت هستن و نه مهرههای دست برای «استفاده» بسیار لذت بردم، مدتهاست این نوع نگاه به آدمها و رابطه با اونها کم رنگ و کم رنگتر از پیش شده، که واقعا حیفه. در مورد امید حرفی ندارم بزنم. امید که نباشه، زندگی زهر میشه. انشالله همه امیدوار و شاد باشن.
ممنونم علی اکبر عزیز. ای کاش همه همینطور بودند.
کوله پشتی درست درمونی ندارم یادم انداختی باید یک دونه خوبش رو بخرم.فونت وبلاگت خیلی خوبه.برای سال جدید هم برتامه ای ندارم به جز اینکه کارایی رو که باید اتجام بدم خوب انجامشون بدم و خودم رو راضی نگه دارم از خودم.
حتما بخر، در ضمن جواب تلفنت رو هم بده 🙂
این کارهایی که گفتی هم حتما بکن رضای عزیزم.
احسنتم
عالی بود میلاد جان
من که از قلمت و اندیشه ات و جهان بینیت خیلی لذت می برم
مرسی مسیح از لطفت
از قسمت کوله پشتیمو با چی پر کنم خیلی خوشم اومد، شبیه اعتقادای خودم بود،ایرادی نداره متنش رو بردارم؟
نه خواهش میکنم، قابل نداره 🙂
لذت بردم و خوشحالم
رویایم با رویاییت خورده پیوند !!
ولی امید و آرزو هم از وقتی بچه شون بدنیا اومده دارن کارای اپلایشونو میکنن !!
دست کم٬ امیدوارم برگردند !! … چون یه روز خوب میاد …
بسیار بسیار زیبا
امیدی بسیار قشنگه. و خوشبینیت رو دوست دارم. ترجیح میدم به این قناعت کنم که بهت بگم با این کولهپشتی و هدفی که داری، سال خوبی رو در پیش خواهی داشت. حال به هر شکلی که میخواد باشه.