من هم مثل خیلی از آدمهای فعال در جهان مجازی، وب رو از طریق وبلاگ درک کردم. دارم دربارهی دورانی صحبت میکنم که شبکههای اجتماعی نقشی به پررنگی امروز نداشتند و کارکردهای متعددی که اینروزها وب و موبایل یه زندگیمون اضافه کرده، وجود نداشت. چیزی که به اسم تلفن هوشمند میخریدیم در قیاس با ضعیفترین ورژن از گوشیهای اندروید امروزی، یک شوخی مسخره بود و عملا کار خاصی جز خواندن و گاها نوشتن نمیشد انجام داد.
وب نسخهی یک، امکانهای کمی برای تعامل در اختیار مخاطب میداد و حقیقتا، انتظارش هم خیلی وجود نداشت. در کنار این شرایط که بعد تکنولوژیک ماجرا بود، سرعت پایین اینترنت و دسترسی ناپایدار و دشوار به اینترنت هم، مزید علتی بود که توقع از این فضا محدود به محتوای متنی و یکطرفه باشه. نهایت تعامل، کامنت بود و چتهای یاهو مسنجر!
فکر میکنم که ماه عسل وب با تعریف فوق چیزی کمتر از سه سال دوام داشت و بعد از اون، این شبکههای اجتماعی بودند که هرروز پررنگتر و پرمخاطبتر میشدند. طیف گستردهتری از مردم به سمت وب آمدند، موبایلها هوشمند شد و دسترسی رو سریعتر و آسونتر کرد و در نهایت، سبک و شیوهی استفاده از این بستر ارتباطی به کل دچار تغییر شد. چیزی که ۱۰ سال پیش سنگ بنای تجربهی ما از وب شد، امروز عملا یا دیگه وجود نداره یا به بخشی خلوت و متروک از این فضا تبدیل شده.
آیا من از توسعه و رشد این اتمسفر ناراحت و ناراضیام؟ ابدا نه! امروز ما از بستری بالغتر، کاملتر و در عین حال سادهتر و کارامدتر استفاده میکنیم. اگر پیش از این وب به عنوان یک عنصر تزئینی جذاب کارکرد داشت، الان بخشی جذایی ناپذیر از زندگی و کار ماست و عملا این تغییر جایگاه به واسطهی رشد و تکاملی که اتفاق افتاده، واقع شده. چیزی که من رو ناراحت، یا بهتره بگم دلتنگ میکنه، کاهش کمیت، کیفیت و «اهمیت» وبلاگ و وبلاگ نویسیه. اینکه بخوام تجربه و ادراک خودم رو از بلاگ توصیف کنم، برای نسلی که از محل سوشال مدیا درگیر این فضا شده حقیقتا کار سختیه. واقعیت اینه که وبلاگ، به عنوان زیرساختی ایدهآل برای تولید محتوای شخصی، بیش از همیشه به حاشیه رانده شده و عملا بلاگر فعال و متخصص فارسی زبانی که بشه معرفی کرد، کمتر از انگشتان دو دسته. شاید حجم تولید محتوا صدها برابر بزرگتر از قبل شده باشه، اما بلاگ صرفا «محتوا» نیست و ابزاری قدرتمند برای فهمیدن و فهماندنه.
بیش از همه، خودم از خودم شاکی و عاصیام که چرا اینقدر از این موهب دور افتادم، و در وهلهی ثانی ناراحت و نگرانم که چرا خوبانی که پیشتر، به واسطهی بلاگر بودن مطرح و محبوب بودند، امروز کمتر از همیشه به این فعل مشغول میشن. لذا در حد توان و سوادم، خواستم که چند پست وبلاگ برای «وبلاگ» بنوسیم. باشید که بکار آید 🙂
چرا وبلاگ نمینویسیم؟
دلایلی که در پس این خط میارم، مجموعهی ادراکات شخصی من دربارهی کاهش تمایل آدمهای مختلف به وبلاگنویسیه، و طبعا دلایل خاصهی من هم بینشون هست. اگر دلیل و منطقی رو کم دیدید، لطفا بهم گوشزد کنید:
- مخاطب: میل به نوشتن از محلِ میل به خوانده شدن میاد. اگر من بخوام «برای خودم» بنوسیم، دفترچه خاطرات امنتر و سادهتره و دلیلی برای این تشریفات نیست. جامعهی مخاطب، امروز ترجیحش رو برای خوندن متون طولانی از دست داده و به خوندن متون یکی-دو خطی اکتفا میکنه. شبکههای اجتماعی، خاصه تویتر و فیسبوک، عاملین این تغییر عادتند و عملا کار خاصی در مقابل این تغییر عادت نمیشه کار. سرویسهای مثل مدیوم و ویرگول برای مسالهی مخاطب، راهکارهایی ارائه کردند که تا حدودی هم تونسته موفق باشه. اما به نظرم، مساله کمی بنیادیتر از این ماجراست و همونطور که گفتم، غول شبکههای اجتماعی به این سادگیها نمیشه پشت سر گذاشت.
- شبکههای اجتماعی: شبکههای اجتماعی علاوه بر اینکه مخاطبین و مصرف کنندگان محتوا رو بیشتر از همیشه به سمت خودشون جلب کردند، پدیدآورنگان محتوا رو هم در دل خودشون جای دادند. واقعیت اینه که تولید محتوا در سوشال به مراتب سادهتر از وبلاگه، دریافت بازخورد آنی جذابیت بالایی داره و در نهایت، فعالیت مستمر در تویتر یا فیسبوک یا لیندیکن، از سادگی بیشتری نسبت به مدیریت و راهبری یه بلاگ برخوراره. منِ بلاگر وقتی در مقابل این پیشنهاد تازه قرار میگیرم، و وقتی از کاهش شدید مخاطبم مطلعم، دلایل کمی برای ادامه به وبلاگ نویسی پیدا میکنم. بخش مهم چیزی که از محل «نوشتن» دنبالش بودم رو شبکههای اجتماعی به من میدن و عملا ادامه دادن به مسیر قبلی رو نمیتونم توجیه کنم.
- تمرکز: از هر دری که وارد میشیم، شبکههای اجتماعی خودنمایی میکنند! تحقیقات خیلی زیادی وجود داره که نشون میده شبکههای اجتماعی، میزان و عمق تمرکز آدمها رو کاهش دادند. این موضوع چندان بیربط به تغییر سلیقهی کاربر هم نیست و در عمل، آدمها وقتی با تنوع بیشتری از پیام و محتوا روی شبکههای اجتماعی مواجه میشن، عملا تمرکز کمتری به هرکدوم از اون صدها توییت و تصویر میکنند. در این شرایط، خوندن یه پست ۱۰۰۰ کلمهای دیگه نه تنها ساده نیست، که حتی ممکنه عذاب آور باشه. کاربر عادت کرده که در کمتر از ۲۰ دقیقه به صدها موضوع سرک بکشه و حالا ما بهش پیشنهاد میکنیم که اون زمان رو صرف خوندن تنها یک محتوا بکن. در ظاهر، پیشنهاد جذابی نیست!
- زمان: وبلاگنویسی خوب زمانبره. نویسنده باید دربارهی موضوع فکر کنه، اتود اولیه رو بنوسیه، اون رو تفصیل بده و در نهایت ویراستاری کنه. انتخاب عنوان و تصویر و موخره و… هم به زمان نیاز داره. لذا نوشتن یه پست ۷۰۰ کلمهای در ایدهآلترین حالت، چیزی حدود یک ساعت از زمان محدود نویسنده رو به خودش اختصاص میده. واقعیت اینه که بلاگر خوب، احتمالا آدم مشغولیه و پیدا کردن این باکس زمانی برای نوشتن یک مطلب (که تخمین واقعا پایین زدم!) چندان کار سادهای نیست.
همهی اینها رو گفتم که بگم وبلاگنویسی در عصر حاضر بیشتر به نوعی از خودگذشتگی شبیهه! هرچند هنوز هم طیف قابل توجهی از افراد، وبلاگ خوندن رو به گشتوگذار در تویتر و اینستاگرام ترجیه میدن، اما وقتی دربارهی ماهیت رسانه و رسانهگری صحبت میکنیم، وبلاگ دستاویزهای کمی برای جلب توجه داره و عموما قافیه رو به سوشال میبازه.
آیا باید بیخیال وبلاگ نویسی شد؟ قطعا نه! در این مطلب، برخی از دلایلی که سد راه وبلاگ نویسی هستند رو نوشتم تا به اندازهی کافی شما رو از نوشتن دلسرد کنم! اما هنوز دلایل خیلی خوبی وجود داره که میتونه شما رو مجاب به وبلاگ نویسی کنه. بلاگری تضادی با سوشالر بودن نداره و شما میتونید (و میباید) بین استفاده از این دو بسته موازنه برقرار کنید. کار سختی نیست و توئمان، لذتبخش و مفیده. در ادامهی این سلسه پست، دربارهی محسنات وبلاگنویسی خواهم نوشت و پیشنهادهایی برای اینکه وبلاگ بهتری هوا کنیم رو تقدیم میکنم.