خیلی وقت بود که میخواستم دربارهی کجفهمیهایی که از مفهوم «پرسنال برندینگ» شده حرف بزنم و هربار، تصور اینکه دوست یا آشنایی به خودش بگیره و کدورتی پیش بیاد، مجابم کرد که دست بکشم. اما این چندوقته دیگه اوضاع قابل تحمل نیست و اینطور به نظر میرسه که این خط مشی اشتباه داره هرروز توسط آدمهای بیشتری طی میشه. ضررش برای من چیه؟ راستش مستقیم هیچی، ولی من دلم نمیخواد توی فضایی کار و تنفس کنم که ریا و دروغ درش پررنگه و هرروز به تعداد آدمهای اشتباهش افزوده بشه. کتمان نمیکنم که حین نوشتن این مطلب، تصویر دو-سه نفر جلوی چشمم بود، اما حقیقتا دامنهی مد نظر فراختر از این حرفاست و مقوله کمی جدیتر. لذا این مطلب مربوط، درباره و برای شخص خاصی نیست.
شوآف Vs. پرسنال برندینگ
وقتی شما از دستاوردی کوچک، تصویر بزرگی میسازید و یک رویداد معمولی رو مهم جلوه میدید، دارید شوآف میکنید. شوآف میکنید، چون دوست دارید آدمها از شما تصویر بهتری از واقعیتتون داشته باشن و فکر میکنید «خفن» به نظر رسیدن شما در نهایت میتونه منجر به «خفن» بودن شما بشه. فکر میکنید مردم اونچیزی که خودتون دربارهی خودتون «میگید» رو «باور» میکنند و در نهایت، به عنوان انسانی موفق و موجه در ذهنشون نقش میبندید. اینطور به نظرتون میرسه که وقتی این تصور رو در ذهنشون بکارید، دیگه به مراد و مرشدشون تبدیل میشید و از شما حرف شنوی پیدا خواهند کرد.
متاسفم، شما دارید اشتباه میکنید! حتی اگر خودتون متوجه نشدید که مشغول به اغراق و دروغ شدید، آدمها خیلی زود میفهمند و حتی پشت سرتون دربارهی همهی قصههای بی سر و تهی که تعریف کردید، حرف میزنند. این باعث میشه که نه تنها سناریوی شما شکست بخوره، که حتی به تدریج از اکوسیستمی که درش هستید هم رونده بشید و به انزوایی خودساخته فرو برید.
احتمالا شما هیچوقت این موضوع رو نفهمید، چون به تکرار این رویه دچار شدید و بر اثر تکرار، قبل از اینکه بقیه شمای خیالی رو باور کنند، خودتون اون تصویر اشتباه و دروغین رو به عنوان واقعیت پذیرفتید. مرز بین حقیقت و تخیل براتون کمتر میشه و بخش زیادی از عمرتون در رویایی غیرواقعی و دور از دسترس هدر میشه.
پرسنال برندینگ یعنی آدمها شما رو به «کیفیت» هایی که دارید بشناسند، نه کیفیتهایی که «میخواین» داشته باشید. فاصلهی بین خواستهی شما تا واقعیت شما با «عمل» پر میشه و نه با «حرف». عمل یعنی، در ابتدا اون کیفیت/مزیت رو در خودتون بسازید، در عمل آزمونش کنید ازش تجربهی موفق بسازید و درنهایت، با زبان و به شکلی متعارف به آدمهای دیگه اعلام و ارائه کنید. هرچند اگر این روند تا حلقهی آخر اتفاق بیافته، خیلی لزومتی نداره که خودتون دربارهی خودتون حرف بزنید و این آدمهای دیگه هستند که سفیر شما و برند شخصیتون میشن و دربارهی شما با بقیه حرف میزنند.
چه با شوآف و چه بدون اون، شما دارید برند شخصیتون رو میسازید. تفاوت در کیفیت و روایتی هست که آدمها از شما دارند. ترجیه میدید به عنوان آدمی باکیفیت، معتبر و قابل اتکا شناخته بشید یا یک چاچول باز و متوهم؟ دوست دارید آدمها از شما نقل قول کنند، یا دست مایهی تفریح و مزاحشون باشید؟ انتخابش با خودته، فرق اینکه اولی زمانبر و سخته، ولی دومی سادهست و زمان زیادی هم ازتون نمیگیره : )
پرسنال برندیگ به چه دردی میخوره؟
شما اگر هیچ تلاشی هم نکنید، و حتی اگر دربارهی این مفهوم چیزی هم ندونید، ناخواسته برند شخصیتون شکل میگیره. بنا به منش، رفتار و تجاربی که دارید و بر اساس بازخوردهایی که آدمهای شبکهی شما دربارهی شما به دیگران منتقل میکنند، برند شخصی شما تعریف میشه. درست شبیه به یه کالای تجاری، فارغ از همهی هزینههایی که برای ساختن تصویر مطلوبش در ذهن مخاطب میکنه، مجموعهای از عوامل هستند که موجب میشه رغبت به یک برند/محصول در جامعه ایجاد یا حذف بشه. نمیخوام همهی تلاشها و برنامهریزیهایی که برای خلق یک برند تجاری میشه رو نادیده بگیرم، ولی واقعیت اینه که «پروموشن» یکی از دهها عامل در شکلگیری یک برنده و اگر مسئولیت یک نام تجاری فقط به این موضوع توجه کنند، حتما قافیه رو باختند. وضعیت من و شمای «فرد» هم همینه، پروموت کردن یک ابزار برای انتقال محتویات و خصایصه، که اگر چیزی نباشه به پشیزی نمیارزه.
همهی اینها رو نگفتم که بگم به پرسنال برندنگ فکر نکنید. اتفاقا این دوران بیشتر از هر وقت دیگری، برند شخصی حائز اهمیت و تاثیرگذاره. آدمها شما رو به مثابه یک کالا ورانداز میکنند (خود ما هم همینکار رو میکنیم) و ترجیهمون به این هست که با برندها/افرادی کار کنیم که چیزی جز و ورای کارایی به ما اضافه کنند. اما راه و رسمش، حتما محدود به سخن پرانی ختم نمیشه و باید این حلقه رو با مجموعهای از اقدامات تکمیل کرد. از حوصلهی این مطلب و حجم دانستههای من خارجه، اما سعی میکنم در آینده گزیدهای از منابع قابل اتکا از این مقوله رو گردآوری و منتشر کنم. تا جایی که من دیدم، کتاب درست و درمونی در این حوزه منتشر نشده که اگر یکی آستین بالا بزنه و کتابی در این حوزه ترجمه کنه، به نظرم هم به جامعه خدمت کرده و هم پول خوبی درآورده!
فایدهی پرسنال برندیگ، در تقویت و توسعهی جامعهی افراد تاثیرگذاریه که پیرامونتون دارید یا میخواین که داشته باشید. فرض کنید که شما یه فریلنسرید و درآمدتون از محل طراحی تامین میشه. یه سری آدم شما رو میشناسن و سفارشهای پراکندهای براتون میارن. اگر به درآمد و کار بیشتر فکر میکنید، باید آدمهای تازهای هم به جمع قبلیها اضافه بشن. به شکل سنتی، اگر کیفیت کارتون خوب بوده باشه و خوش قول بوده باشید، احتمالا این اتفاق با سرعت محدودی میافته. اما اگر بیشتر بخواین چی؟ خب باید از کانالهای دیگهای اقدام کنید. مثلا وبلاگ بنویسید، تو روزنامهها ستون داشته باشید، کارهایی تو حوزهی مسئولیت اجتماعی و داوطلبانه انجام بدید و… در نهایت، نتورکتون بزرگتر، پروژههاتون بیشتر و درآمدتون جذابتر میشه.
این ماجرا محدود به فریلنسرها نیست. حتی اگر توی یه شرکت کارمند هستید و درامدتون خیلی ارتباطی به درگیری مستقیم با مشتری نداره، باز هم برند شخصی بهتون کمک میکنه که career بهتری بسازید و انتخابهای بیشتری برای شغلهای آتیتون جلوی پاتون باشه.
واقعی باشید
حتی نمیتونید تصور کنید که خودِ واقعیتون چقدر دوستداشتنیتر و قابل احترامتر از خودِ تصنعیتونه. من به این باور دارم که هر آدمی به اندازهی خودش موجهه و لازم نیست کار عجیب غریبی برای اثباتش بکنه. اینکه یاد بگیریم بدور از حواشی احمقانه و ساختگی، خودمون باشیم و همهی تلاشمون رو متمرکز به ساختن ورژن بهتری از خودمون بکنیم، اینقدر شریف و جذابه که اگر طعمش رو بچشیم، حتما دست از هرکاری دیگری خواهیم شست. اینکه بقیه دربارهی ما چی فکر میکنند، به طور حتم ارزش و اهمیت کمتری از این داره که خودمون واقعا چی هستیم. تاریخ ثابت کرده که در اکثر مواقع، زمان قضاوت بهتری نسبت به آدمها ازمون میکنه. پس از برندمون رو در بلندمدت، به نظرات کم اهمیتی در کوتاه مدت نفروشیم.
الگوهای موفق
موفقترین آدمهایی که من میشناسم و اگر بخوام اسم ببریم احتمالا شما هم با من در کیفیت برند شخصیتون هم عقیده خواهید بود، تا حالا دربارهی این موضوع حتی حرف هم نزدند. توی اینستاگرام و تویتر و وبلاگشون دربارهی راههای رسیدن به موفقیت صحبت نکردند، توی ایونتهای بیکیفیت سخنرانیهای توخالی نداشتند و به معنای واقع کلمه دارن زندگیشون رو میکنن. این آدمها یاد گرفتن که موفقیت، مترادف با «حالِ خوب»ه و کافیه سعی کنند همون چیزی که میخوان باشن رو زندگی کنند. اینطوری، ناخداگاه کمتر حرف میزنند و بیشتر کار میکنند و من و شما از نتیجهی کار/زندگیشون مطلع و توئمان منتفع میشیم. الزاما هم نیازی نیست که پای بیل گیتس و استیو جابز و لری پیج و این رفقا رو بکشیم وسط، جادی میرمیرانی و شاهین طبری رو میشه به عنوان دو الگوی موفق و منطقی از برند شخصی نام برد. من تا حالا تلاشی از این آدمها برای تحریف برداشت بقیه از خودشون ندیدم، و تمام آنچه که دیدم انعکاسی از واقعیتشون بوده که با قدری معاشرت، حتی دورادور هم قابل درک و فهمه.
این بخش از نوشتار عالی بود:
پرسنال برندینگ یعنی آدمها شما رو به «کیفیت» هایی که دارید بشناسند، نه کیفیتهایی که «میخواین» داشته باشید. فاصلهی بین خواستهی شما تا واقعیت شما با «عمل» پر میشه و نه با «حرف».
جالب است که بدون اطلاع از این نوشتار شما، در مورد پرسنال برندینگ امروز من هم یک نوشته منتشر کردم. معلوم شد که در این مورد کاملا همنظر هستیم.