چرا باید وبلاگ بنویسیم یا ننویسیم؟

از روزهایی که به طور مستمر و دنباله‌دار وبلاگ می‌نوشتم، خیلی گذشته. یادم هست که تا همین دو-سه سال قبل، اولین کاری که هرروز انجام می‌دادم، سر زدن به فیدریدم بود تا ببینم «دنیا دست کیه؟» و آدم‌ها و رسانه‌هایی که دوست‌شان داشتم و نداشتم، درباره‌ی آنچه «امروز و حالا» مطرح هست، چه گفته‌اند و چه نوشته اند. گاهی هم سر ذوق می‌آمدم و خودم را به نحوی قاطی بازی‌شان می‌کردم. یا در وبلاگم و یا در همان گودر (گوگل ریدر)‌ چیز یا چیزکی می‌نوشتم و منتظر می‌ماندم که ببینم بقیه چه می‌گویند و احیانا در جوابش چه می‌نویسند.

راستش را بخواهید، هسته‌ی اتمی شکافته نشد و آنقدرها هم که خیلی‌ها دادش را در آوردند، علم و دانش و بینش عجیب و غریبی بین کاربران فعال آن سال‌ها بوجود نیامد که حالا بخواهیم برای نبود و یا حداقل کمرنگ‌تر شدنش مرثیه سر بدهیم. اما هرچه که بود، عمیق‌تر و متمرکزتر از فعالیت‌های مرسوم این‌روزهای من و ما بود بر بسترهای مجازی.

برای من، وبلاگ‌نویسی -حداقل شخصی‌نویسی- هیچ‌وقت اولویت خاصی نداشت و همیشه چیزی بود که می‌توانست نباشد. مثل حالا که آخرین پستی که نوستم چیزی بیش از یک‌سال می‌گذرد و نه من صدایم درآمد و نه کسانی که جسته گریخنه اینجا را دنبال می‌کنند. اما وبلاگ خواندن، همیشه برای‌م مساله بوده و هست. هنوز هم آدم‌هایی هستند که دوست‌شان دارم و ندارم، و خودم را مقید به دنبال کردن دست نوشته‌هایشان می‌دانم. هنوز هم سایت‌ها و خرده رسانه‌هایی هستند که قبول‌شان دارم و ندارم و می‌خواهم که همیشه بنویسند تا ببینم توی ذهن‌شا چه خبر هست و نیست.

مدت‌هاست که وبلاگ‌نویسی کمرنگ شده و هرروز آدم‌های کمتری رغبت می‌کنند -یا همت می‌کنند- که دست به قلم و کیبورد ببرد و آنچه که توی ذهن‌شان هست را کلمه کنند و بدهند به ما تا بخوانیم. دلیلش را هم حتما می‌دانید: شبکه‌های اجتماعی. این را هم حتما می‌دانید که چرا؟ روی بسترهای اجتماعی‌تر و دورهمی‌تر مثل تویتر و فیسبوک، فاصله‌ی عرضه و تقاضا حداقلی شده: من می‌نویسم و همان لحظه بازخورد مخاطبینم را که احتمالا از وبلاگم به مراتب بیشتر است دریافت می‌کنم. توئم بر اینکه، نیاز به سوزاندن فسفر زیادی هم ندارند و قلم‌فرسایی هم لازمش نیست، ۱۴۰ کاراکتر خودش می‌شود یک واحد محتوایی که اگر کمی خوش‌سلیقه و قریحه باشم، ممکن است تا چندده بار ری‌توییت شود و هم مخاطبین بیشتری آن‌را بخوانند و هم احتمالا به مخاطبین ثابتم اضافه شود. پس اساسا: چرا باید وبلاگ بنویسم؟

راستش را بخواهیم، پاسخ دادن به این سوال بیشتر از هرچیز دیگری به شخصی بستگی دارد که خودش را در مواجهه‌ی این سوال قرار می‌دهد. قطعا آدم‌های مختلف با به دلایلی متفاوت وبلاگ‌نویسی را شروع می‌کنند و به همان تناسب، دلایل‌شان هم برای قطع آن متنوع است. موارد زیر شاید بتواند یادآوری چیزهایی باشد که می‌دانیم و محرکی باشد برای اینکه بنویسیم یا ننویسیم!

۱) ماندگار است
می‌دانم که محتوای تویتر و فیسبوک و گوگل پلاس هم پاک نمی‌شوند و سر جای خودشان باقی می‌مانند. اما ماهیت شبکه‌های اجتماعی، توزیع محتوای مصرفی و مبتنی بر زمان است. تایم‌لاین -همانطور که از اسمش بر می‌آید- محتوایی مبتنی و مقتضی به زمان را در بر می‌گیرد. به تایم‌لاین خود نگاه کنید. درصد زیادی از محتوای آن‌را پیام‌هایی تشکیل می‌دهد که برای «امروز» است و ممکن است فردا دیگر چندان چنگی به دل نزند.
محتوای وبلاگ اما، حتی اگر به علتی زمان‌محور به وجود آمده باشد، ماندگاری و کارکردی فرازمانی دارد. هنوز هم تحلیل‌هایی که از رویدادهای پیشین (مثلا انتخابات گذشته و یا گران شدن گوشت و مرغ در سال‌های پیش) در سایت‌ها و بلاگ‌ها بوجود آمدند، ممکن است به دلیلی و برای مخاطبی خاص کارآمد واقع شوند.

۲) دسترس‌پذیر است
فکر کنید که من بخواهم درباره‌ی انتخابات جنجال‌برانگیز گواتمالا در دوره‌ی پیشین که گمانه‌هایی مبنی بر تقلب گسترده در آن وجود دارد تحقیق کنم. مردم گواتمالا، تا دل‌تان بخواهد در آن برهه‌ی زمانی در شبکه‌های اجتماعی مختلف و از منظر‌های گوناگون به مساله پرداخته‌اند. اما آن‌ها، امروز دیگر از دسترس من به دور است و تنها محتوای وبلاگ‌ها و سایت‌های خبری کشور گواتمالا -با این فرض که دولت گواتمالا نویسندگان‌ش را مجبور به حذف محتوایشان نکرده باشد- قابل دست‌یابی هستند. اصلا مثال داغ همین روزهای مملکت خودمان، جشنواره فیلم فجر را در نظر بگیرید. طی همین یکی-دو روز، فیسبوک و تویتر من پر شده از نظرات تخصصی و کارشناسانه‌ی دوستانم درباره‌ی فلان فیلم و بهمان کارگردان. اما واقعیت این است که اگر من بخواهم در آن باره اطلاع دقیق‌تری بیابم و بهتر فهمش کنم، دست به گوگل می‌شوم و سعی می‌کنم در بین صفحات وبی به محتوایی که می‌خواهم دسترسی پیدا کنم.
البته که، مثال‌هایم کمی مع‌الفارق است و قابل تعمیم به کل آنچه در شبکه‌های اجتماعی اتفاق می‌افتد نیست.

۳)‌ دقیق‌تر و عمیق‌تر است
چه با من موافق باشید و چه نه، این واقعیت را نمی‌توانید کتمان کنید که تولید محتوا برای وبلاگ به فسفر -تمرکز و تعمق- بیشتری نیاز دارد در قیاس با محتوای شبکه‌های اجتماعی. من تویترم را باز می‌کنم که طبق چیزی که خود تویتر از من می‌خواهد -wha’s happeing- بدون نگرانی و دغدغه از اینکه دقیقا دارم چه پیامی را مخابره می‌کنم، هرچه دل تنگ یا گشادم «در لحظه» بخواهد را با مخاطبینم به اشتراک می‌گذارم. من در لحظه تصمیم می‌گیرم که چه بگوییم، لحظه‌ی بعد در ذهنم پیام را به مجموعه‌ای از واژه‌ها تبدیل می‌کنم و در نهایت آن‌را منتشر می‌کنم. اما بازی در وبلاگ متفاوت است. من باید به موضوعم فکر کنم، با خودم سبک سنگین کنم که دقیقا چه می‌خواهم بگویم و چگونه، و در نهایت کل توان و هنرم را به کار ببندم که مطلبی موجز و سود رسان به مخاطبم برسانم. به طور مشخص، وبلاگ به زمان و تمرکز بیشتری نیاز دارد و می‌شود با اغماض و قدری هم مبتنی بر مشاهدات تجربی، اینطور نتیجه گرفت که صرف زمان و تمرکز بیشتر، به کیفیتی بیشتر و محتوایی دوست‌داشتنی تر منجر می‌شود.

۴)‌ هویت مستقل دارد
در سه دلیل پیشین، به نوعی قیاس بین شبکه‌های اجتماعی و وبلاگ صورت گرفت که از نظر من از اساس، اتفاق کاملا درستی نیست. این دو پلتفرم، دلایل وجودی و کارکردهای مستقلی دارند و تنها در توزیع محتوا و نوع کاکرد، گاهی بر یکدیگر اثرگذارند. اما معتقد نیستم که یکی بر دیگری ارجح است یا چیز شبیه به این. نه، من فکر می‌کنم که اساسا وبلاگ‌ها همانقدری لازم‌اند که شبکه‌های اجتماعی. توئم بر آن، معتقدم که همه‌ی فعالان شبکه‌های اجتماعی نباید وبلاگ داشته باشند، اما درباره‌ی معکوسش مطمئن نیستم. مساله انتخاب یکی و حذف دیگری نیست (حداقل برای من) مساله آن است که سعی کنیم بفهمیم که هرکدام، چه جایگاهی دارند و به طبع آن، چه کاکردهایی می‌تواند داشته باشند.

همه‌ی این‌ها را گفتم که به خودم و دیگران یادآوری کنم که وبلاگ‌نویسی چقدر مفید است و چرا باید ادامه‌اش بدهیم. اما راستش را بخواهیم، من دلم از این همه وبلاگ ننوشتنِ آن‌هایی که خوب می‌نویسند بدجوری گرفته و دلم می‌خواهد که آن‌هایی که دوست‌شان دارم و ندارم، باز هم بنویسند. دلم می‌خواهد که فیدریدرم -فیدلی که یک صدم گوگل ریدر هم دوست‌داشتنی نیست- اینقدر از محتوای جذاب و بلاگ‌های مطلوبم پر باشد که دلم بخواهد هرروز صبح، اولین کاری که می‌کنم سر زدن به آن باشد. و در نهایت دلم می‌خواهد که خیلی بیشتر از آن چیزی که باید، درگیر و آلوده‌ی «روزمرگی از جنس شبکه‌های اجتماعی» نشویم.


* من معتقدم که آدم باید علاوه بر افراد و گروه‌هایی که دوست‌شان دارد و سلایق و رویکردشان را می‌پسندد، گروه‌ها و افراد مخالفش، یعنی دقیقا همان‌هایی که دوست ندارد را هم بخواند و دنبال کند. یعنی حواسش به پشت سرش هم باشد 🙂
* منبع عکس بالای پست سایت denverlibrary.org است

Total
0
Shares
۲ بازخورد
  1. بنده موافق بلاگ نویسی هستم، البته باید مطلب خوبی بنویسیم، چون مطلب خوب مخاطب رو جلب میکنه، در کنار بلاگ هم از شبکه های اجتماعی برای جذب مخاطب استفاده میکنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

نوشته‌های مرتبط
Total
0
Share