امشب بعد از مدتها دوباره فرصتی شد که برم تئاتر، یعنی بریم تئاتر و اینبار با حامد . هیچکدوم از تئاتر ها رو نمیشناختم و فقط به اسمِ افشین هاشمی اعتماد کردم . آنلاین خریدم و ساعت هفت از دفتر به سمتِ تئاتر شهر حرکت کردیم . البته یه خورده تو پیش بینی وضعِ ترافیک و فاصلهِ دفتر تا چهارراه ولی عصر اشتباه کردم . این شد که مجبور شدیم کلی کبری ۱۱ بازی در بیاریم و در نهایت درست چند ثانیه قبل از شروعِ نمایش توی سالن جا بگیریم .
شاهزاده اندوه، اقتباسی بود از “هملت” که فقط یه بازیگر داشت :افشین خانِ هاشمی . همون داستانِ معروفِ خیانتِ همسر و برادر که توسطِ فرزند(شاهزاده، هملت) به شکلی نو و امروزی تر روایت شد. البته مقادیری هم تو کیفیتِ داستان تغییر داده شده بود که به نظرم هوشمندانه و بجا بود .
کلا نمایشِ جمع و جور و خلوتی بود و با اینکه مدتش کمتر از نرمِ معمول بود (نیم ساعت) شروع و اوج و فرودِ مقبولی داشت .
بعدِ نمایش هم رفتیم کافه و نوشیدیم و کلی حرف زدیم و نتایجِ خوبی هم گرفتیم . کلا این بخشِ دوم رو خیلی بیشتر دوست داشتم . اینروزا بیشتر از کارِ مستقیم به همفکری و همصحبتی با همکارهام نیاز دارم که امشب واقعا این اتفاق افتاد .